به گزارش ساختمان 7 وارد مغازه بنگاهی شدم. مردی میان سال با موهایی کم پشت و قدی نسبتا بلند، مشغول صحبت کردن با تلفن بود. اشاره کرد بنشین. نشستم و منتظر ماندم تا تلفنش تمام شود. پس از چند دقیقه گوشی را زمین گذاشت و گفت : در خدمتم.
پرسیدم شما آقای نیکمرد هستید درسته؟
پاسخ مثبت داد. خودم را معرفی کردم و گفتم: خبرنگارم. می خواهم با شما در مورد مشکلات صنفی و دغدغه هایتان صحبت کنم.
خندید و گفت : مثلا ما از مشکلات بگیم چی میشه؟ این همه سال همه جا داد زدیم و مشکلات رو گفتیم ولی کو گوش شنوا.
کم کم داشت به این سمت می رفت که ادامه ندهیم و به سلامت! که گفتم فلانی مرا پیش شما فرستاده است. سکوتی کرد و لحنش عوض شد. گفت: چرا زودتر نگفتی!
مرد خوش رویی بود. بیست سالی می شد که همراه برادرش در این مغازه کوچک در خیابان پیروزی تهران بنگاه معاملات املاک داشت. بنگاهی که سر و ته آن ده متر هم نمی شد. دو میز و صندلی های پشت آن به همراه و چهار صندلی رو به رویش که احتمالا برای مشتری ها گذاشته بودند. بلند شد که چای بیاورد اما از او خواهش کردم تعارف را کنار بگذارد و اجازه دهد بدون معطلی سر اصل مطلب برویم.
گفتم: از خودتان بگویید. چند سال است شغلتان این است؟
گفت: حدودا 22 ساله بودم که به واسطه برادرم وارد این حرفه شدم. دو سه سال اول خیلی درآمد نداشتم و درآمدم در حد گذران بود. به اصطلاح چم و خم کار را بلد نبودم تا این که کم کم راه افتادم . کارمان رونق گرفت و هر چه گذشت شرایط ما هم بهتر شد.
در همین لحظه بود که تلفنش زنگ خورد. از مکالماتش متوجه شدم قرار است معامله ای انجام دهد و خریدار ملک خواهان تخفیف از مالک است. آقای نیکمرد هم مانند بسیاری از مشاورین املاک با اطمینان به او قول داد تا پای معامله مالک را راضی کند و تخفیف خیلی خوبی از او بگیرد.
پس از پنج دقیقه تلفن را قطع کرد و گفت: ببخشید شغل ما همین است دیگر. مدام باید جواب تلفن هایمان را بدهیم تا مشتری راضی باشد. خوب می گفتم. در این محل از وقتی ساخت و ساز شروع شد و مردم تصمیم گرفتند خانه های کلنگی خود را بکوبند و جایش آپارتمان های چند طبقه بسازند، کار و بار ما هم رونق گرفت و ما هم کم کم به درآمد رسیدیم . اما چند سالی می شود که شرایط مثل قبل نیست. انگار کسی دل و دماغ اسباب کشی ندارد. ولی به هر حال خدا رو شکر. اونقدری که زندگیمان آبرومندانه بگذرد در می آید.
سکوت کرد. پرسیدم: چرا درآمدتان مثل قبل نیست؟
می گوید: این روزها بازار خراب. نگرانی مردم از خرید و فروش، بی ثباتی قیمت ها و خیلی چیزهای دیگر باعث می شوند مردم ترجیح دهند کمتر معامله داشته باشند و ریسک نکنند. یک روز فلان سیاستمدار یک حرفی را می زند بازار تا یک ماه تعطیل می شود. یک روز فلان توافق را امضا می کنند و مردم حجوم می آورند که ملکی را بخرند و یا بفروشند . اصلا نمی فهمیم چی به چی است. هر روز یک حرف هر روز یک ماجرا. بدی کار ما هم همین است. حساب و کتاب ندارد و همه چیز بستگی به حال هوای مردم دارد. یک روز همه چیز خوب است و یک روز بد. البته انصاف را هم باید رعایت کرد. دو سه سال اخیر قیمت ها از یک ثباتی نسبی برخوردارند و مردم هم راحت تر از قبل اقدام به معامله ملک خود می کنند اما اگر فکر کنید تغییرات خیلی زیادی ایجاد شده است باید بگویم خیر.
-از مشکلات صنفی بگویید آیا چیزی هست که این روزها بیشتر از همه آزارتان بدهد؟
-راستش یکی از مشکلاتمان بحث پرداخت مالیات بر ارزش افزوده است. می گویند دریافت آن غیر قانونی است اما همچنان مالیات می گیرند. این بیشتر از ما برای مستاجران سخت است چون این مالیات ها بیشترین باری که همراه می آورد بر دوش مستاجران است.
-یعنی می گویید نباید این مالیات از مستاجرها گرفته شود؟
-نه . من شنیده ام که این مالیات صرفا برای معاملات منقول است و مستاجرها نباید آن را پرداخت کنند
-از دید جامعه نسبت به خودتان بگویید، مردم نسبت به شغل شما چه دیدی دارند؟
-متاسفانه گاه پیش می آید که مردم نگاه خیلی خوبی نداشته باشند و جوری برخورد می کنند که انگار این پورسانتی که ما می گیریم ناحق است. آنها نمی دانند برای جوش دادن یک معامله چقدر زحمت می کشیم. در گرما و سرما و برف و باران ساعت ها از این خانه به آن خانه می رویم و با خریدار و فروشنده صحبت می کنیم تا یک معامله را جوش دهیم. از دید مردم ما نشسته ایم پشت میز و همه کارها خودش به خوبی پیش می رود در حالی که اینطور نیست. می دانید در ازای هر یک معامله ای که انجام می دهیم چند معامله هست که انجام نمی دهیم؟ چندین بار طرفین در نشست قرار داد پشیمان می شوند؟ چند بار اتفاق می افتد که حتی کار به مشاجره کشیده شود؟ همه این ها فشار کاری است که برای ما وجود دارد. مهمتر از همه هم آن است که من بیست سال است که نمیدانم ته ماه چقدر درآمد دارد. نمی دانم آیا اصلا این ماه درآمد وجود دارد یا خیر . هیچ تضمینی برای کار ما وجود ندارد . همین عدم ثبات کاری یکی دیگر از مشکلاتی است که با آن رو به رو هستیم.
در همین لحظه زن و مرد جوانی وارد مغازه می شوند و سلام می کنند. آقای نیکمرد از من معذرت خواهی می کند و با آن دو گرم گفت و گو می شود. از حرفهایشان متوجه می شوم که تازه ازدواج کرده اند و در پی اجاره خانه ای هستند که خیلی هم پول پیش نخواهد. او دو آپارتمان در همان نزدیکی را به آنها معرفی و شاگرد مغازه را با آنها راهی می کند. از نحوه برخوردش کاملا پیدا است با تجربه و مردم دار است. خوشحال می شوم از این که امروز به بنگاهی آمده ام که می تواند نشانی از سالها زحمت قشری را نشان دهد که بسیاری سختی های کارشان را نمی بینند و از کنارشان به راحتی می گذرند.
– این روزها مردم بیشتر دنبال چه خانه هایی هستند؟
– معمولا خانه های کوچک و ارزان. هر چه خانه ها کوچکتر باشند، راحت فروش و یا اجاره می روند. کار با خانه های متراژ بالا سخت است. آنها مشتری خاص خود را دارد و باید چند برابر بیشتر برایشان وقت بگذاریم. گویا این روزها دست مردم تنگ شده است و نمی توانند خانه ای بزرگ برای خود تهیه کنند.
ورود چند مشتری دیگرو نزدیک شدن به ساعت شروع کلاسم در دانشگاه باعث می شود نتوانم بیشتر در بنگاهی با صفای آقای نیکمرد بمانم و با خداحافظی گرم و صمیمی او، آنجا را ترک کردم.
در روزهایی که بسیاری از مردم برای خرید و فروش خانه در تهران به این لینک https://www.sakenin.com/tehran/search/for-sell
و یا رهن و اجاره آپارتمان در تهران https://www.sakenin.com/tehran/search/for-rent
هایشان به سایت ساکنین سر می زنند ، املاک خود را تبلیغ می کنند باید فکری به حال امسال آقای نیکمرد شود تا آنها نیز با به روز کردن کسب و کار خود بتوانند در دنیای اطلاعات و ارتباطات امروزی بیشترین کمک را به درآمد خود داشته باشند.